۱۳۸۶ آذر ۱۸, یکشنبه

غريبه

تو اي غريبه در اين غربت آشناي مني
شراب اشكي و در جام چشمهاي مني
نشان نمي دهد آيينه چشمهاي مرا
تو در ميانه آيينه ها به جاي مني
بگو عميق تر از من كه دوستت دارد؟
تو را نديده پرستيده ام خداي مني
اگر سكوت كنم در سكوت من غم توست
اگر ترانه بخوانم تو در صداي مني
تمام پنجره ها را چراغ مي بندم
اگر به خواب ببينم شبي براي مني
بيا و خواب كن اين كودك پريشان را
توگاهواره امني تو لاي لاي مني

۱۳۸۶ آذر ۱۲, دوشنبه

فراق

هواي ابري قلبم دوباره باراني است
شب نبودن تو هميشه ظلماني است
كجا رفتي و اينگونه در فراق تو من
درون ساغر چشمم هميشه طوفاني است
به باد دادي مرا چرا چرا آخر
شكست قامتم از غم غم تو ويراني است
تو در ميان خاك نشستي ومن درون قفس
هميشه حالت من حالت پريشاني است
براي بيت آخر شعرم اجازه مي گيرم
ز تو تا كه بگويم دلم چه طوفاني است