۱۳۸۶ مرداد ۱۷, چهارشنبه

كوله بار

مي روم با كوله بار بي كسي ها مست مست
با كه گويم راز دل را عشق پشتم را شكست
لحظه ها را مي شمارم تا فراموشت كنم
گر چه با ترديد مي پرسم كه آيا ممكن است؟
كاشكي هرگز نمي ديدم تو را اي واي نه
گفته ام باور نكن اي دوست دلم پيش تو است
بعد از اين گر عاقل ديوانه ام خواني سزاست
كشتي عشق من از دوري تو در گل نشست
باز هم چند بيت شعر و عاقبت هم اشك و آه
با كه گويم راز دل را عشق پشتم را شكست

۶ نظر:

ناشناس گفت...

آنقدر زيبا و دلنشين است كه نمي توان حال را وصف كرد .متشكر منتظر هستيم

ناشناس گفت...

شعر زیبایی ست مثل هیشه .جسارتا به جای کلمه ای دوست کلمه جانا را پیشنهاد می کنم
گفته ام باور نکن جانا دلم پیش تو است

ناشناس گفت...

سلام جالب بود.زیاد تو تریپ شعر نیستم اما خوب بود.اما راستی قالب بلاگتون بیش از حد ساده است.اگه دوست داشته باشین می تونم بهتون یه سایت خوب برای قالبتون بدم.در ضمن خوشحال می شم به بلاگ منم سر بزنید.

ناشناس گفت...

شاعري با احساس و بي نقص هستيد
نظم در اشعار شما نشانه نظم در افكارتان است
پيروز باشيد

ناشناس گفت...

شعر های شما همیشه زیبا بوده چه زیبا تر است که از زبان واحساس خودتان می شنیدیم

ناشناس گفت...

بخوابي ديدمش غمگين نشسته
گرفته در بغل چنگي شكسته
من اين چنگ حزين را مي شناسيم
دريغا عشق من عشق شكسته