۱۳۸۶ مهر ۳, سه‌شنبه

پريشان بوسه

آه اگر يك شب پريشانم كني
بر بساط بوسه مهمانم كني
آنقدر بوسه زنم بر چهره ات
تا شوم بيمار و درمانم كني
غنچه غنچه باز مي گردم چوگل
گر تو خار عشق به دامانم كني
گفته بودي عشق ويرانت كند
سر فدايت عشق , ويرانم كني؟
من به روي سبز تو خو كرده ام
آه اگر يك شب پريشانم كني

۱ نظر:

ناشناس گفت...

كاش مي شد صداي خود شما را در احساس اين اشعار داشتيم .چون شعر زيبا با صداي خود شاعر توانا دلنشين تر است.
لذت بردم